با صالح – اپیزود ۶: زیر خط سیاه
یکی از فرد/گروه هایی است که از ١٢ سال قبل یعنی از زمانی که ١٩ ساله بود به طور جدی کارش را در حوزه موسیقی راک آغاز کرد. در سال ۱۳۷۹ همزمان با ورود به دانشگاه (در رشته ی مهندسی عمران) مطالعات خود در دوران نوجوانی در حوزه شعر و ادبیات را به فلسفه و روانشناسی تعمیم و نیز فعالیت پیشین خود در زمینه ی موسیقی را ادامه داد.
نیاز چندانی به توضیح ندارد که او نیز مانند اغلب گروههای مشابه، موفق به دریافت مجوز رسمی برای کارهایش نشده و به همین دلیل آثارش را به طور رایگان در پایگاه اینترنتی منظم و نسبتا کامل در معرض استفاده عمومی قرار داده است. او مانند بسیاری از گروههای مشابه، نخست به موسیقی
پاپ/ راک پرداخت و کم کم به سوی موسیقی راک/آلترناتیو کشیده شد. او با مسعود فیاض زاده آهنگساز و تهیه کننده موسیقی راک و یکی از گیتاریست های گروه “منفی یک” یا “مینوس وان” همکاری دائمی داشت و تاثیر کار فیاض زاده در آثار پاکزاد معلوم و مشخص است.
شاید ویژگی بارز پاکزاد به قدرت ترانه سرایی او برمی گردد. اشعاری که اغلب تصویری است و ایماژهای بسیار جذاب و تازه ای دارد و گاه بسیار عمیق و تفکربرانگیز است.
— فوارههای جیوهای —
00:00 – 02:15
به نظر میرسد او بسیار متاثر از ترانه سرایی گروههای راک روانگردان است. ترانه هایی که سعی دارند عمق وجود خواننده/شاعر را نشان دهند و این اتفاقا در شعر ایرانی نیز سابقه فراوان دارد. نمونه بسیار بارز آن را در اشعار حافظ میتوان دید.
/// –- یعنی چه ۰۰**:**۰۵ تا ۱**:**۳۰**— ///**
اشعار هادی پاکزاد به ما می گوید که او یکی از ترانه سراهای موسیقی نوین ایران است. ترانه های او آینه هایی شکسته با گوشه هایی تیز و برنده، بر زمین سنگی خانه تنهایی او هستند. شعر یا آهنگ های او در واقع متافورهای چند بعدی در وصف جهان پست مدرن و انسان درگیر فلسفهی «بودن» است.
اولین آلبوم هادی پاکزاد با عنوان سرزمین ترس در سال ١٣٨٠ منتشر شد. آلبومی که آوای پاپ و اندکی راک داشت و از بی تجربگی و خام بودن وی خبر میداد. پس از آن “سرزمین وحشت” در اولین اجرای زندهی هادی پاکزاد در دیماه ۱۳۸۲ در سالن سیمرغ مشهد، روی سن رفت (اجرای دیگری نیز در بهمن ۱۳۸۴ در همین سالن صورت گرفت) و همینطور ویدئو قطعه ی “دریاد” به کارگردانی جواد جلالی در بهمن ۸۳ ضبط و مدتی بعد از شبکه PMC پخش شد.
آغاز همکاری هادی پاکزاد با داریوش دانش نیا (صدابردار) در سال ۱۳۸۴ منجر به تاسیس استدیو ای مشترک توسط آنان گردید که هنرمندان زیادی همچون عبدی بهروانفر، نوید اربابیان، حامد بهداد و بسیاری از گروه های راک زیرزمینی آثار خود را در آن ضبط و ثبت کردند. بعد از مجموعه سرزمین ترس، آلبوم دوم خود را در همین فضا با آهنگسازی مسعود فیاض زاده به نام “زندگى زیرزمینى” در بازار مجازی اینترنت ارائه داد. در این آلبوم که در سال١٣٨۴ تهیه و منتشر شد هادی پاکزاد اولین قدم های خود را در موسیقی تجربی و آوایی امروزیتر و کمی نزدیکتر به راک برداشته بود.
—**آدم آهنی** 3:50 – 4:40**—**
اما از سال ١٣٨۴ تا ١٣٨۶ که سومین آلبوم خود را با عنوان دکتر منتشر کرد اتفاق خاصی در تکنیک ترانه نویسی و ساختار آهنگ های او رخ داد. آلبوم دکتر هنوز از بهترین و جذابترین مجموعه های منتشر شده اوست. آلبومی که لبریز از تصاویر و حجم های شاعرانه ناب امروزی و خوانندگی حسی اما مالیخولیایی است که در بسته بندی هوشمندانه موسیقی آلترناتیو-راک پیچیده شده است. ترکیبی جذاب و تازه در موسیقی مردم پسند دگرآوای ایران. کاملاً مشخص است که در این مجموعه، هم هادی پاکزاد و هم مسعود فیاض زاده به بلوغی موسیقایی و حرفه ای رسیده اند. ویدئو قطعه ی “خط قرمز” از این آلبوم به عنوان اولین همکاری وی با آرشیا شکیبایان تولید شد.
در آلبوم افلاطون که در سال ١٣٨٨ منتشر شد همان تجربه آلبوم دکتر ادامه یافت، با این تفاوت که ساختار آهنگها با حداقل سادگی در پشت ترانه های هادی پاکزاد فقط نقش یک زمینه را بازی میکنند. آلبوم افلاطون را نسبت به آثار قدیمیتر هادی پاکزاد میتوان مجموعه ای کلام محور دانست. در جایجایِ این آلبوم آگاهانه یا ناآگاهانه، از قصد یا بدون قصد, ضعف در تنظیم آهنگها احساس میشود که آوای قطعات را خام و گاه غیرمتعارف کرده است. ویدئو “فرشته ی مرگ از این آلبوم کار تصویری هادی پاکزاد است که در سال ٨٩ به کارگردانی خودش و همینطور ویدئوهای “پس من چی” و “زمین” کارهایی متفاوت از آرشیا شکیبا تولید و از شبکه ها پخش شدند.
براى چهار، پنجمین آلبوم هادی پاکزاد، در سال ١٣٨٩ در بازار مجازی اینترنت ارائه شد. مجموعه ای که جهشی بزرگ در جهت خلق موسیقی تجربی آلترناتیو فارسی است و حتی در قطعاتی آوانگارد به گوش میرسد. آلبومی با آهنگهای راک مدرن و ترانه های تلقینی پست مدرنیستی و تکنیک خوانندگی که از پوسته خود بیرون آمده و بسیار بیانگرا و حسی اجرا شده است. جرات و جاافتادگی در کلیت پدیده های تشکیل دهنده آهنگها به اوج کیفی خود رسیده اند. آهنگها بیرحمانه، در جنگی نابرابر میان ترانه و موسیقی در هم می کوبند و به دینامیک و هیجانی موسیقایی بدل میشوند. این آلبوم در آهنگ «فرشته سرد» ساختار آشنایی به خود می گیرد و شنونده را در غم شاعرانه ای آرام میکند. رویکردهای گوناگون موسیقایی و تنوع در ساختار شعر/آهنگ ها، این آلبوم را به یکی از مجموعه های منحصر به فرد آلترناتیو فارسی ایران بدل کرده است. ویدئو “اسلحه” ازین آلبوم کار تصویری هادی پاکزاد با همکاری علی عظیم زاده و رسول علیرضائی است که وی از ارایه آن به شبکه ها خودداری و به ریلیز اینترنتی آن اکتفا کرد.
موسیقی و شعر هادی پاکزاد در ده سال اول کارش، نشانگر تکامل هنری موسیقی پرداز شاعری است که همیشه رو به جلو داشته و از کار تجربی وحشت نداشته است. شاید او را از نمونه های موفق موسیقی راک زیر زمینی بتوان دانست.
آلبوم “ارتباط با کرها” در بهار ۹۱ ریلیز شد و مثل همیشه ترانه های این مجموعه نیز سروده هادی پاکزاد است و آهنگسازی ها را مسعود فیاض زاده به عهده داشته است.در این مجموعه آثار هادی پاکزاد عمق تازه ای به خود گرفته اند. آوای آهنگ ها اِلکترو-راک (راک الکترونیک)، ترانه ها محکمتر، عمیقتر و حتی گاه اجتماعی تر اما نه گزارش گونه بلکه در پوششی سمبلیک و غیرمستقیم پیچیده شده اند. در آهنگهای این مجموعه نگاه شاعری آگاه، بستر ترانه های پرحجم و اعتراض اجتماعی شده است و موسیقی فقط وسیله ای است برای به جریان درآوردن مفاهیم و درک زمان است. ویدئو “هارمونی زرد” از این آلبوم با کارگردانی آرشیا شکیبا اخیرا در فضای مجازی قابل دسترسیست.
آخرین ترانه های هادی پاکزاد مجموعه ای با ۴ سینگل ترک با نام “گورستان ایستاده” بود که در بهار ٩٢ به موسیقی زیرزمینی عرضه شد.
هادی پاکزاد همچون بسیاری از کسانی که با کار مستمر تجربی میکوشند بر ثروت موسیقی مدرن ایران چیزی تازه از کشفیات خود بیفزایند، به دلیلی خودخواسته از بازاری دور هستند که آنها را مطرح کند و کارشان بیشتر شنیده شود و از سوی دیگر حامیان چنین موسیقی نیز خود توانایی چندانی در حمایت از این موسیقی ندارند. در زیرزمینهای خوش آوای موسیقی اکنون ایران، بسیاری از بچه ها باهوش به دنیا میآیند، ٢٠ ساله میشوند، ٣٠ ساله میشوند، گاه صدایشان به گوش جمع میرسد، پیر میشوند و میمیرند.
او در انتشار آثارش اهداف اقتصادی را در نظر ندارد و کلیه آثار وی بطور رایگان در وبسایت رسمی و صفحه ی فیسبوک و سوند کلود اش قابل دریافت هستند، و نیز به اقتضای شرایط موجود تصمیم به برگزاری کنسرت ندارد.
گورستان ایستاده – ۰۰:۰۰ تا ۲:۴۵
چیزی که شنیدیم، توصیفی از هادی پاکزاد بود، از زبان خودش که به درخواست ابراهیم نبوی نوشت و برای ایشون فرستاد. گفتوگوشون از جایی شروع شد که ابراهیم نبوی توی کتاب آوازهای زیرزمینی از شیوهی ترانهسرایی هادی نوشته و ازش تعریف کرده بود. بخشیهایی از این گفتوگو رو از زبان ابراهیم نبوی بشنویم.
هادی پاکزاد:
سلام استاد، امیدوارم خوب باشید، قبلاً در تماس نبودیم اما میدونم من رو میشناسید. از حمایتتون ممنونم و یه خواهش دارم. ویدیو جدیدم فردا رلیز میشه و چون نمیتونم از شبکهها پخشش کنم، سعی میکنم تا ممکنه رو نت دیده بشه. ممنون میشم شما هم لینکشو رو صفحتون بذارید اگر مانعی نداشت بفرمایید واستون مسیج کنم.
سلام هادی جان من در اون کتاب آوازهای زیرزمین کمی درباره شما نوشتم و شیوه ترانه سرایی و کارتون رو دوست دارم خیلی خوشحال می شم بیشتر با هم آشنا بشیم و منو در جریان کارهای خودت بگذاری که منم بتوانم در این مورد کمکی بکنم. ارادتمند.
یک روز بعد در تاریخ هجدهم نوامبر ۲۰۱۳ چنین پاسخی دریافت کردم:
هادی پاکزاد:
از نوجوونی آثار شما رو دنبال میکردم، خجالت میکشم بگم طرفدارتونم، چون طرفدار خوبی نیستم، اما بهتون عمیقا احترام میذارم و نقدتون در اون کتاب لطفتون به من بود. من از دوازده سال پیش به طور منظم هر اسفند ایده هایی که در طول سال نوشتم رو ساماندهی میکنم و هرچقدرش رو که بتونم ضبط و ریلیز میکنم(در بهار سال بعد) از سال ٨٣ تا امروز با احتساب این ویدئو آخر ٧ ویدئو رسمی ضبط کردم (یک ویدئو به ازا هر آلبوم) که ۴تاش رو به شبکه ها دادم و بقیه رو به اقتضای شرایط سانسور کردم، همه ی این ویدئوها در صفحه ی فیسبوکم که آدرسشو واستون میذارم هست، واسشون خیلی زحمت و هزینه و فکر شده، اما متاسفانه دیده نشدن (شاید چون مخاطب شبکه ها مخاطب درجه ٣ هستن، و ما پورتال یا شبکه ای ویژه برای موسیقی راک یا(و) آثار مفهومی نداریم.) سرتونو درد نیارم، سعی کردم معرفی مفیدی باشه، لینک ویدئو رو تا ٢-٣ ساعت دیگه میذارم واستون ممنونم از توجهتون
همراه این نامه لینک ویدئوی هادی و مطلبی که در صفحه اش بود، برای من ارسال شده بود…
همان روز من مطلب را منتشر کردم. هادی پاکزاد برایم نوشت:
استاد خیلی ممنون از حمایتتون
بهش پیام دادم:
اگه زحمتت نیست لطفا یک زندگینامه حرفه ای و یک فهرست از ترانه هات رو برام بفرست. و هر چی لینک که می تونی. قررربونت. ممنون
پاسخ هادی چیزی بود اپیزود رو باهاش شروع کردیم.
این گفتوگو و معرفی و حمایت از آثار هادی توسط جناب نبوی ادامه دار بود تا اینکه از هادی درمورد معرفی کردن آهنگ روبان سبز پرسید. هادی پاسخ داد:
استاد اول اینکه اصلا کار قابلی نیست و شاید دیگه تاریخ انقضا ش هم گذشته. دوم اینکه بعد از اون ماجرا ها من متعهد شدم پخش این تراک رو از اینترنت متوقف کنم، و این لینک رو هم یادگاری نگه داشتم، این ترانه در آلبوم هام یا سایت من هم نیست، پرونده از ٨٨ همچنان مفتوحه (با کفیل و وثیقه ١٠ میلیون تومانی ) ؛) و در آخر این لینک رو صرف اشتیاق شخصیم به عملکرد شما، به شما تقدیم کرد شما قبلا لطف رو در حق من تمام کردید، فکر میکنم بهتر باشه این ترانه با لینک و پروندش و خاطرات مشترک روزهای بدش همون زیر ها خاک بخوره ؛) کوچیک شما
— سیب سبز ۱**:**۱۰ تا ۲**:**۱۷**—**
احساس کردم که هادی تحت فشار است و نمی خواهد این فشار بر او بیشتر شود، فشاری که تا همین آخر هم از سوی مقامات امنیتی مشهد روی او بود. در همان روز ۲۸ نوامبر برایش نوشتم:
اشکالی نداره. مخلص
چند ماه بعد، هادی پاکزاد قطعه جدیدی را که ساخته بود روز ششم فوریه ۲۰۱۴ برایم فرستاد و چنین نوشت:
سلام، وقتتون بخیر استاد. امیدوارم خوب باشید 🙂 ترک جدیدم رو دوست داشتم بشنوید
— زندگی بستهای ۳**:**۵۵ تا ۴**:**۵۰ —
در اینجا از تبریک ولنتاین و پیامهای دیگه میگذریم و میرسیم به ویدیو بعدی که هادی برای ابراهیم نبوی فرستاد.
روز ۲۵ فوریهی ۲۰۱۵، هادی ویدیو آهنگ گورستان ایستاده رو برای ابراهیم میفرسته همراه با این پیام. اگه دیدینش و اگه احتمالا دوسش داشتید ممنون میشم تو صفحاتتون بذاریدش
با توجه به مضمون نوعا؛ اگزیستانسیالیست ی که داره ممنون میشم با ادبیات و طنز و امضا خودتون یه چیزی راجع بهش تو پست بنویسید و مفتخرم کنید استاد
شاد و سالم باشید:-)
این ویدیو آخرین ویدیویی بود که ابراهیم از هادی منتشر کرد و آخرین پیامی بود که از هادی گرفت..
— چیزی نیست – ۱**:**۲۰ تا ۱**:**۵۰ —
کمی از غروب گذشته بود, و من باز در روشنایی به خواب رفته بودم و در تاریکی روی کاناپه بیدار شده بودم, سعی کردم در همان وضعییت تلویزیون را روشن کنم, تا سر و صدای آن کمی از سنگینی احوالِ آن ساعت شب و سکوت خانه کم کند, روی صفحه تلویزیون پیغام “هیچ سرویسی موجود نمی باشد” بود, و با عوض کردن شبکه ها هم اوضاع تغییری نمیکرد, با کف دست روی میز در تاریکی با صحیح و خطا گوشی موبایل را پیدا کردم, تا هم ببینم ساعت چند است, هم اگر پیغام و تماس از دست رفته ای داشتم به آنها رسیدگی کنم, ساعت کمی از ٨ گذشته بود اما کسی تماسی نگرفته بود, خب این خبر عجیبی نبود, من دوستان زیادی ندارم, اما اینکه خودم هم منتظر کسی نبودم و به شخص خاصی هم فکر نمیکردم تا با او تماس بگیرم کمی آزار دهنده بود؛ خواستم پاشم برای خودم نوشیدنی بریزم, دیدم جز آب به هیچ طعمی ذائقه ندارم, آب میخوردم که صدای زنگ در آمد, ایده ای نداشتم که چه کسی است, از چشمی مرد جوانی را دیدم, در را باز کردم, و گفتم بفرمایید, مرد سلامی جدی کرد و گفت “کار شما تمام شده است, میتوانید بروید” متعجب شدم, چراغ بالای در را روشن کردم تا مرد را ببینم, گفتم متوجه نمیشوم, مرد ناشناس تکرار کرد, دیگر کاری ندارید, میتوانید بروید, گفتم چه کاری آقا؟ اینجا منزلِ من است, شاید با دفتر کاری اشتباه گرفته اید, ممکن است آدرستان را ببینم؟ گفت: من پایین منتظر میمانم, سَرَکی به داخل خانه کشید و از پله ها پایین رفت, کنار پنجره رفتم و از گوشه پرده نگاهی به کوچه خلوت خانه که به یک پارک محلی منتهی میشد انداختم, مرد، کنار درختی حاشیه پیاده-رو ایستاده بود, خواستم به پلیس زنگ بزنم دیدم او رفتار تهدید آمیزی نداشته و احتمالا اشتباهی گرفته و خودش بزودی متوجه میشود, اما دیگر قرارِ ماندن در خانه هم نداشتم, کفش های پیاده روی ام را پوشیدم و رفتم تا پارک که قدم بزنم, از جلو در که میرفتم مرد اعتنایی نکرد, من هم دیدم خیابان شلوغ است و پر از مردم در حال پیاده-روی, احساس نا امنی نکردم, آرام شروع به راه رفتن کردم, همه چیز عادی بود, جوانک هایی که سیگار می کشیدند و بلند بلند حرف میزدند, آدمهایی که از منتهی علیه پیاده رو آرام با تلفن صحبت میکردند و میرفتند, عده ای که سگ هایشان را برای پیاده روی به پارک میبردند, زوج جوانی که سخت درگیر بحث نرمی بودند, و آنقدر به هیچکس توجه نمیکردند, که توجه کسی را هم جلب نمی کردند, به خودم آمدم, که اینجا هرکسی مشغول کاری ست, حتی کاری مثل وقت گذراندن, اما من حتی به وقت هم اهمیت نمیدادم, من آنجا چه کار میکردم؟ از خانه فرار؟ آخرش که باید باز به خانه برگردم, و چیزی در خانه عوض نشده, اگر شما در پارک ندوید, تلفن حرف نزنید, سیگار نکشید, همراه جنس مخالفی هم نداشته باشید که از مصاحبت با او لذت ببرید, شما در پارک چه کار میکنید, یاد حرف عجیب مرد افتادم, “شما کارتان تمام شده” دیدم این هم میشود, اگر من کاری ندارم, میلی هم به کاری ندارم, و حتی خسته نیستم که استراحت مرا به روز عادی برگرداند, شاید واقعا کارم تمام شده باشد, مثل کسی که سر جلسه امتحان زودتر از بقیه برگه پر کرده اما ناچار است بماند تا مهلتِ امتحان, یا کسی که اصلا از اول چیزی بلد نبوده که در برگه بنویسد, آدمی که به هر ترتیب کارش تمام شده است, یادم آمد که در کودکی معلم ها هروقت میخواستم برگه را زودتر بدهم, میگفتند : “هنوز وقت داری؛ دوره کن” من ازین حرف متنفر بودم, آخر چه کسی دوست دارد امتحان را دوره کند! بهرحال من همیشه میماندم, و این تلخ ترین قسمتِ امتحان بود, اما چرا مرد به من گفت “میتوانید بروید” دیدم راست میگفت من از همینجا میتوانم بروم, اگر همین الان همینجا ناپدید بشوم, آب از آبِ دنیا تکان نمیخورد, نزدیک صبح به خانه برگشتم, مرد آنجا نبود, و در خانه همه چیز سر جای خود بود, هیچ چیزی عوض نشده بود, بجز اینکه من کارم تمام شده بود, من کارم تمام شده بود, اما هنوز وقت داشتم.
من کارم تمام شده بود “و” هنوز وقت داشتم!
اینجا منزلِ من است, من کارم تمام شده, اما هنوز وقت دا…م.
— گل دل فریب ۲**:**۵۰ تا ۵**:**۰۰**—**
سال بعد، علی عزیزیان از موزیسینهای راک مشهد، خوانندهی گروه هشت که در جریان دوستی هادی و ابراهیم نبوی بوده بهش پیام میده و میگه:
آقای نبوی! هادی خودکشی کرد. یکی از بچههای گیتاریست بهم خبر داد…
—
جسد خواننده راک که در خانه اش دست به خودکشی زده بود، پس از 24 ساعت توسط برادرش پیدا شد. هادی پاکزاد روی دیوار خانه اش وصیت نامه ای نوشته بود و از کلیپ هایی گفته بود که داخل گوشی تلفن همراهش در خصوص خودکشی او وجود دارد.
ساعت 6:50 دقیقه عصر روز پنج شنبه ششم خردادماه بازپرس، سیدجواد حسینی و تیم بررسی صحنه جرم در جریان خودکشی مرد جوانی در خانه اش واقع در خیابان هاشمی شهر مشهد قرار گرفتند.
بررسی های اولیه پلیس نشان می داد مردی در تماس با مرکز فوریت های پلیسی 110 از کشف جسد برادر هنرمندش در داخل خانه مجردی او خبر داده است. با اعلام این خبر، بلافاصله بازپرس کشیک و تیم بررسی صحنه جرم در محل حادثه حاضر شدند. جسد در داخل هال یک واحد آپارتمان لوکس کشف شده بود. فردی که جسد را پیدا کرده بود خودش را برادر متوفی معرفی کرده و به شدت متاثر بود.
بلافاصله با دستور بازپرس، جسد برای مشخص شدن علت نهایی مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد و اکیپی از کارآگاهان دایره جنایی مشهد ماموریت پیدا کردند تا با بررسی مدارک و مستندات موجود علت مرگ خواننده راک را کشف کنند. بررسی های اولیه کارشناسان پزشکی قانونی نشان می داد جسد غرق در خون متعلق به مرد 34 ساله ای است که با مصرف قرص اقدام به مرگ خودخواسته کرده است. از سویی زمان مرگ حدود 24 ساعت قبل اعلام شد.
ماموران پلیس در بررسی های بیشتر به نوشته ای روی دیوار خانه برخورد کردند که هادی با خودکار از انگیزه خودکشی اش نوشته بود و اینکه چندین کلیپ از خودش گرفته و در این رابطه توضیحاتی داده است. او نوشته بود کلیپ های گرفته شده داخل گوشی تلفن همراهش است و از خانواده اش خواسته بود تا آنها را ببینند.
در ادامه تحقیقات، برادر خواننده راک با بازپرس جنایی گفت: «برادرم تنها زندگی می کرد و از آنجایی که از او بی خبر بودم امروز برای دیدنش به خانه اش آمدم. هرچه زنگ زدم کسی در را باز نکرد و من به ناچار به همراه چند نفر از دوستانم در را شکستیم و وارد خانه شدیم. با حضور در خانه با جسد برادرم مواجه شدم».
برادر متوفی به ماموران گفت: «هادی مدتی بود که تنها و گوشه گیر شده بود، با کسی حرفی نمی زد و در تنهایی خودش بود، اما به هیچ وجه فکر نمی کردیم که در حال نقشه کشیدن برای خودکشی است». بازپرس حسینی دستور تحقیقات بیشتر درخصوص انگیزه مرد جوان از این خودکشی و بازبینی کلیپ هایی که او درباره آن نوشته بود و همچنین علت اصلی مرگ را صادر کرد. مرگی که می توان در برابر انگیزه آن نوشت: بی انگیزگی. جهالت.
مسعود فیاض زاده: این اتفاق تلخ
«در شرایطی نیستم که بتوانم زیاد صحبت کنم. من سال ها با او کارکردم ولی متاسفانه حالا دیگر هادی نیست. داشتیم روی آلبومش کار می کردیم. من آهنگ ها را ساخته بودم و قرار بود بیاید و بخواند که این اتفاق تلخ افتاد».
کاوه آفاق: زندگی را جدی می گرفت
«من هم بیشتر از آن چیزی که در اخبار آمده نمی دانم اما از بچه های مشهد که پرسیدم گفتند به انتخاب خودش بوده و خودش این تصمیم را برای خودش گرفته. من تقریبا 10 سال بود که هادی را می شناختم و از طریق بچه های ماینوس 1 در کنسرتی که در مشهد داشت با او آشنا شدم. از آنجا به بعد بارها همدیگر را دیدم و با هم رفیق شدیم. آدمی که من می شناختم اهل این نبود که بخواهد با تصمیم خودش به زندگی اش پایان بدهد.
البته اخیرا او را ندیده بودم و ارتباطمان در حد چند تلفن و تبریک مجوز گرفتن آلبوم به هم بود و نمی دانم که چه تغییراتی در زندگی اش به وجود آمده بود. اصولا آدم شادی نبود ولی زندگی را جدی می گرفت و دوست داشت که زندگی کند. گواه حرفم هم این است که بالاخره تلاش هایش نتیجه داد و چندماه پیش مجوز اولین آلبوم رسمی اش را گرفت. کسی که برای مجوز گرفتن اقدام می کند قاعدتا امید به زندگی دارد و بعید است که چنین تصمیمی بگیرد. واقعا نمی دانم چه اتفاقی برایش افتاده بوده که اینچنین در روح و روانش تاثیر گذاشته بود که این تصمیم تلخ را بگیرد».
سعید برآبادی: همیشه می گفت فراموش کن
«من مدتی در دانشگاه فردوسی مشهد بودم و هادی را آنجا شناختم. بسیار درونگرا بود و آنقدر محافظه کار بود که اصلا نمی توانستی با او درددل کنی. می گفت حالم بد می شود و اعصابم داغان می شود. یادم است یک بار با رفقا از جاده اصفهان بر می گشتیم و آهنگ های او را در ماشین پلی کرده بودیم. وقتی به تهران رسیدم در فیسبوک به او پیغام دادم و گفتم در جاده کلی با آهنگ هایت حال کردیم. او هم گفت اصلا خاطره بازی با آهنگ ها را برایم تعریف نکن چون من داغان می شوم. به مسائل فیزیکی جهان خیلی فکر می کرد؛ مسائلی مثل زمان و از این قبیل بحث ها.
درواقع دغدغه های هستی شناسانه داشت و چون آدمی هم بود که رشته فنی- مهندسی خوانده بود شبیه به این خواننده ژیگول ها نبود. سعی می کرد مسائل و دغدغه هایش را در قالب ترانه بیان کند. همیشه می گفت فراموش کن. یادم است برای یک اجرا دنبال مجوز بود و خیلی برایش دردسر کشید. خلاصه اینکه من پیگیری کردم و مجوز آن اجرا را گرفتم. وقتی رفتم خبر مجوز را به او بدهم، اول کمی مکث کردم. او فکر کرد مجوز باز هم جور نشده. زد روی شانه ام و گفت فراموش کن.
این آخری ها هم خیلی زیاد از این جمله استفاده می کرد. هادی پسر خوبی بود و به نظرم در این دوره زمانه ای که موسیقی ایران کفگیرش به ته دیگ خورده، آدمی بود که موسیقی اش حرف داشت و به قولی درست و حسابی بود. آدمی بود که شبیه خودش بود و شبیه خیلی از خواننده های امروزی فتوشاپی نبود. در این دوره زمانه ای که همه پای اینترنت هستند هادی دنبال سوال هایش بود و موسیقی اش هم مثل خودش پخته بود».
زینب آرمند: دنبال جاودانگی بود
«هادی را چند سالی بود که می شناختم و از لحاظ فکری خیلی شبیه به هم بودیم. قبل از آن هم موسیقی اش را پیگیری می کردم و اولین باری که قرار بود او را ببینم با خودم فکر می کردم که حتما قرار است یک آدم عجیب و غریب را ملاقات کنم. اما وقتی او را دیدم با یک آدم کاملا نرمال مواجه شدم. خیلی ساکت و آرام و خونسرد بود و تن صدایش همیشه ثابت بود. نه خوشحالی در صورتش می دیدی و نه حس می کردی که آدم افسرده ای باشد. نه اهل دود و دم بود و نه هیچ چیز منفی دیگری.
هادی حتی سیگار هم نمی کشید و خیلی سالم زندگی می کرد. اما تفاوت هادی با خیلی از آدم ها در طرز فکرش مشخص می شد. ما بارها و بارها درباره مسائل مختلف با هم حرف می زدیم و اتفاقا در مورد مرگ خودخواسته هم چندباری صحبت کرده بودیم. من می دانستم که او بالاخره یک روز این کار می کند، چون آدمی بود که دوست داشت کنترل زندگی اش دست خودش باشد و مطمئنم این کار را با برنامه ریزی قبلی انجام داده. چون آدمی که قبل از مرگ خودش می رود و تمام حساب هایش را با همه صاف می کند مشخص است که تصمیمش برای این کار قطعی و از قبل بوده. به خصوص که هادی برای کوچکترین قدم هایی که در زندگی اش بر می داشت هم فکر می کرد و واکنش ناگهانی به هیچ چیزی نداشت.
همیشه می گفت در این دنیا فقط دنبال یک چیز هستم و آن هم این است که بفهمم چطور می شود جاودانه شد و زمانی که این راز را بفهمم دیگر کاری در این دنیا ندارم. این کار همیشه در مورد هادی محتمل بود اما هیچ وقت فکر نمی کردم حالاحالاها به این فکر بیافتد. آخرین بار همین 10 روز پیش اس ام اس داد که با هم برویم تئاتر و من هم چون مشغول کارهای خودم بودم گفتم نمی توانم بیایم و الان فقط حسرت آن روز را می خورم و مدام با خودم می گویم کاش آن روز می رفتم. شاید می خواست به نوعی با من هم خداحافظی کند».
— پایان – ۰۴**:**۰۰ تا ۴**:**۵۵ —
درمورد گذشتهی هادی چیز زیادی نمیدونم. خواستم با برادر یا خواهرش گفتوگو کنم. راستش وقتی یه ویدیو درمورد هادی درست کرده بودم، بیژن و هدا پاکزاد لایکش کردن که از سر کنجکاوی فهمیدم خواهر و برادر هادی هستن. ولی الان حس کردم نه اولین کسی هستم که به ذهنش رسیده درمورد هادی از خانوادش بپرسه نه بهترین آدم. احتمالاً اینکه چیز زیادی نمیدونیم دلیلش این هست که نمیخواسته چیزی بدونیم. به هر حال چیزایی که پیدا کردم رو با هم مرور میکنیم. هادی توی ۶ دیماه ۶۱ به دنیا اومد. خانوادهای سنتی داشت و وضع مالی خانواده هم معمولی بود. به فیزیک، شیمی، فلسفه و ادبیات علاقه داشت و این رو میشه توی کارهای مختلفش حس کرد. نوازندهی کیبورد، گیتار الکتریک و درامز بود. توی دانشگاه فردوسی مشهد مهندسی عمران میخوند. با اینکه علاقهی زیادی به خانوادش داشت ولی انگار یه تناقض بین خوانندهی راک و خانوادهی سنتی هست که هادی رو مجبور میکرد جدا از خانواده زندگی کنه.
هادی و همسرش ۳ سال پیش از مرگ هادی از هم جدا میشن که از دید بعضیها، تأثیر زیادی روی هادی داشته. با توجه به این که تمام آلبومهای هادی رایگان منتشر میشدن و جدای از هزینههای ضبط و نوازندهها و… تولید موزیکویدیوها با اون کیفیت هزینهی بسیار زیادی داشته، کنجکاو شدم بدونم درآمد هادی از کجا بوده. هادی به موسیقی به چشم منبع درآمد نگاه نمیکرد، از اونجایی که مهندس عمران بود، تو کار ساخت و ساز خونه بود و درآمد خوبی از این راه داشت.
از دید من هادی وقتی کارش تموم شد، منتظر تموم شدن وقت نموند، اون بدهیهاش رو تسویه کرد، تلاش کرد با دوستاش برای آخرینبار ملاقات و خداحافظی کنه و پس از انتشار آلبومش و تمام شدن کتابش، سودشون رو برای خانوادش باقی گذاشت و خودش برای همیشه رفت…
کتاب اهالی ۹ داستانی از زندگی افراد معمولی با دغدغههای معمولیه که دارن روی مرز باریک بین هستی و فراهستی راه میرن و در طول داستان این مرز اینقدر کمرنگ میشه که نمیدونی واقعیت و غیر واقعیت چیه. پر از حرفهایی موندگار از هادی که همیشه به یاد آدم میمونه. چیز دیگهای که درمورد این کتاب نظرم رو به خودش جلب کرد، چیزیه که من اسمش رو میذارم انسجام فکری چون فکر نکنم پیش از این کسی براش اسمی گذاشته باشه. تمام آهنگها و نوشتههای هادی پاکزاد و همین کتاب اهالی ۹ انگار قطعههای یک پازل هستن که وقتی کنار هم چیده بشن، یه تصویر مشخص میسازن. هیچ چیزی از اعدادی که توی ترانههاش میگه تا سن شخصیتهای کتابش تصادفی نیست.
درمورد مرگ خودخواسته شاید یه اپیزود جدا نیاز باشه، ولی چند بار دیدگاههایی با این محتوا که خودکشی کار افراد ترسو هست که توان حل مشکلات زندگیشون رو ندارن…
پاسخی بهتر از جملهی معروف «چارلز بوکوفسکی» برای این دوستان نیست:
بهترینها اغلب به دست خودشان میمیرند
فقط برای اینکه از بقیه فرار کنند …
و آنها که باقی میمانند
هیچوقت درک نمیکنند… که چرا کسی
باید از دست آنها فرار کند …
برای آخرین نکته هم باید بگم، احتمالاً اسم این اپیوزد، زیر خط سیاه برای طرفدارهای هادی آشنا هست. من یه واژه زیر یه خط سیاهم…
تقریباً به پایان این اپیزود با صالح رسیدیم. تمام متن کامل، منابع و آهنگهای استفاده شده توی این قسمت، موزیکویدیوها و لینکهای مرتبط هم همچون قسمتهای پیش توی بلاگ باصالح هست. لینکش رو براتون میذارم.
نوشتهای جداگانهای هم درمورد هادی توی بلاگ از پیش هست که اگر دوست دارید میتونید اونرو هم ببینید. به قول هادی، دلیل محبوبیت حماقت، سادگی نشون دادنشه. شاید دلیل اینکه سلطان و یو دونت نو می رو میلیونها نفر میشنون ولی آهنگهای هادی و امثال هادی هیچ وقت نشیده نمیشن همینه. سپاس از اینکه توی این قسمت با من همراه بودید. شب و روز برتون خوش. بدرود
—هیچ چیزی بهتر نمیشه—
منابع:
جزئیات مرد خودخواستهی هادی پاکزاد
پیشنهادی: